The Assent
The Assent
fmfaraz
👤 February 8, 2025
Language: Persian
شب آمده و در پس چشمان تو اندوهی نهان است،
درد تو به جانم، چشمِ فلکی خیره به این اشکِ روان است!
چشمانِ تو خاموشتر از ماه در این شامِ سیهگون،
درد تو به جانم، اندوه تو در سینهی من شعلهفشان است!
بیدارم و از دور فقط زخمِ تو را مینگرم، آه،
درد تو به جانم، اندازهی هجران من از تو، به پهنای جهان است!
چشمانِ تو فریاد کشیدند، ولی لب نگشودی،
درد تو به جانم، این قفل سکوتت همان تلخیِ تقدیر و زمان است!
میخواستم این دستِ تهی را به غمت مرهمی سازم،
درد تو به جانم، افسوس که من بیثمر و این شبِ جانکاه، گران است!
با هر نفس و هر شبِ تاریک تو را باز بخوانم،
درد تو به جانم، تو حسرتِ دیرینی و نامِ تو هنوز بر لب من وردِ زبان است!
نومید نگردم، به سرِ راهِ تو صد بار نشینم،
درد تو به جانم، عشقِ تو چه بخواهی چه نخواهی همهی جان و جهان است!