The Frenzy
The Frenzy
fmfaraz
👤 May 30, 2025
Language: Persian
خواب دیدم که تنت را به نفس دوختهام
رد دستانِ تو بر سینهام جا مانده و
نالان و خموش در هوست سوختهام…
خواب دیدم که غزل میچکد از چشم تَرم
بر لبم زمزمهای مانده و
جانکنده و
سطر سطر غزل را به تمنای تو آمیختهام…
خواب دیدم که تو از حالِ دلم باخبری
آخرین زخم دلم را تو خودت بستهای و
بعد، تو میمانی و این عشق رها یافتهام…
خواب دیدم که دلم باز شد از قفل سکوت
قصهات را به جهان گفتم و
اینبار به صدایی که نلرزید تو را خواستهام…
خواب دیدم همهی شهر تو را پس زده،
گفتند خطایی،
تو بلایی،
تو شرر گسترِ مایی
با تو از شهر برفتم که بمانم
تو شدی خانهی من،
با تو توانستم و شهر دگری ساختهام…
خواب دیدم که چهل سالگیام شعله گرفت
نه جوانی و نه شور است و نه بازی که
جنون است و جنون است و جنون
منِ مجنون به نگاهی به تو از خویش تهی ساختهام…